English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3235 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
water point U نقطه تقسیم اب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
point to point line U خط نقطه به نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] U صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
She let the water out . U آب را ول کرد
water آب
by water U از راه رودخانه
to p something with water U اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
above water <adj.> U شناور
by water U از راه دریا
by water U با کشتی
above water <adj.> U روی آب
water still U دستگاه تقطیر اب
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
of the first water U بهترین
to water U آب دادن
to water U آب ریختن
to water something U آب دادن [گیاه]
on the water U در کشتی
water U اب دادن
f.water U عرق رازیانه
water course U مجرای اب
water way U راه ابی
mean water U میان اب
water down <idiom> U ضعیف شدن
water way U ابراهه
water course U حق المجری
water way U مسیل
first water U درجه اول
water U مایع
first water U بالاترین مقام
water U اب
water U ابگونه
water course U حق الشرب
water U پیشاب
point U رسد نوک
point U حد
point U سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point U نشان دادن
point U جهت مرحله
point U اصل
let point U امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point U مقصود
point U محل مرکز
point U باریک کردن
point U متوجه ساختن
point U امتیاز
point U راس
point U هدف گیری کردن
point U نشانه روی کردن
point U نقطه گذاری کردن ممیز
point U به سمت متوجه کردن
point U قطبهای باطری یاپلاتین
point U اشاره کردن
to point to something U به چیزی متوجه کردن
point U نقط ه
point U که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point U نشان میدهد
off the point U بطور نامربوط
point U محل یا موقعیت
off the point U بطور بی ربط
point U پوینت
the point is U اصل مطلب این است
to the point U بجا
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
near point U نقطه نزدیک
point U نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point U نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point U محل شروع چیزی
to point to something U به چیزی اشاره کردن
One point for you. U یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point U نقطه گذاری کردن
off the point U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
to the point U مربوط بموضوع
point U نقطه نوک
point U دماغه
point U محل
The point is that… U چیزی که هست
point U نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point U درصد
in point U مناسب
point to point U را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point U ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point four U رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point to point U 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point U نوکدار کردن
point four U چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
come to the point <idiom> U به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> U مسائل حاشیهای
far point U برد بینایی
three point U فن 3 امتیازی کشتی
point U پایان
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
way point U ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
in point U بجا
point out <idiom> U توضیح دادن
point four U اصل چهار
in point U در خور
zero point U نقطه صفر
zero point U نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
point to point U نقطه به نقطه
point to point U پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
on the point of going U در شرف رفتن
point U خاطر نشان کردن
point U نکته
point U ماده اصل
point U موضوع
point U جهت
point U درجه امتیاز بازی
point U نمره درس پوان
point U هدف
point U مسیر
point U مرحله قله
not to point U بیرون از موضوع
point U تیزکردن
point U گوشه دارکردن
point U مرکز راس حد
point U نقطه
point U سر
point U نوک
to come to a point U بنوک رسیدن
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
off to a point U باریک شده نوک پیدامیکند
to come to a point U باریک شدن
not to the point U خارج از موضوع
not to point U پرت بیجا
point U نوک گذاشتن
head water U قسمت بالادست رودخانه
head water U طراز اب در نهر
water nymph U حوری دریایی
heavy water U اب سنگین
water moccasin U مار سمی ابزی جنوب امریکا
head water U بالای رودخانه بالارود
hard water U اب سخت
water nymph U الهه دریایی
water meter U اب سنج
water hazard U مانع ابی در مسیر گوی گلف
water mill U اسیاب ابی
hard water U اب سنگین
hardness of water U سختی اب
water hardening U سختگردانی با اب
head water U سرچشمه
water meter U کنتور اب
water melon U هندوانه
water lowering U زهکشی
hydration water U اب لازم برای ابش
water cycle U چرخه اب
water hyacinth U وردالنیل
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket U ابدان
water jump U مانع ابی
water jump U چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level U تراز اب
ice water U اب یخ
water level U سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level U سطح اب
water line U خط ابخور ناو
water hyacinth U سنبل ابی
water hole U چاله اب
ho stands for water U نماینده اب است O2H
hold water U با عقل جور امدن
hold water U از امتحان درست درامدن
water heater U فرف ابگرم کن
water heater U ابگرم کن
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water jacket U صندوق اب
hold water U قایق ایست
water loss U ابکاهی
water logging U ابسیری
water mill U اسیاب
water lily U نیلوفر ابی
water pepper U زنجبیل سگ
fault water U ابشکاف
water system U منبع اب
water system U ذخیره اب
water system U رودخانه و شعبات ان
water surface U رویه اب
water surface U سطح اب
water suit U لباس ضد نیروی ثقل
water suit U لباس ضد فشار اب
water stop U اب بند
water spot U واتراسپات
water spot U گردباد دریایی
water soak U در اب خیساندن
water soak U در اب صابون زدن
water snake U مار ابی
water sky U لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
water skier U اسکی باز روی اب
water seal U بوبند اب
water system U سیستم ابیاری
water tank U مخزن اب
water terminal U باراندازهای ابی
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
water worn U ساییده شده ازاب
filled with water U دال بر جدایی
water wheel U چرخاب
water wheel U دولاب
fire water U اب اتشین
fire water U اتش سرد
Recent search history Forum search
1For optimal results drink a minimum of 1 gallon of water daily
2لب آب
2لب آب
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
1اب جمع شده در ماشین لبآسشوئی را چه می گویند
1several states in united stats limit "end of pipe "discharges into natural water bodies to 500 mg/L of total dissolved solids
2obliged is an adjective but you translated as a verb
1solar water splitting
1sediment-water interface
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com